مسؤولیتپذیر بودم
آدمهایی که فعال و به قول انگلیسیها active هستند از همان بچگی منفعل نیستند و تن به روز مرگی نمیدهند. من بچه بزرگ خانواده بودم و پدرم ازدواج دوم کرده بود و من، حتی نسبت به بچههای زن دوم پدرم هم بی تفاوت نبودم. یادم هست که پنج شش بچه را در حمام ردیف میشستم، در حالی که خیلی هم از آنها بزرگتر نبودم. برادرم در کلاس پنجم تجدید شده بود. او صدایش را در نیاورد، من فهمیدم و نزدیکای شهریور با او آنقدر کار کردم تا قبول شد. البته من فقط دو سال از او بزرگتر بودم. معمولا آدمها به فکر خود و حل مسائل خودشان هستند اما من اینطور نبودم و به اطرافیانم هم فکر میکردم.
درس میخواندم و کار میکردم
سیزده چهارده سالم بود که یک آگهی دیدم و جذب آن شدم. آموزشگاه اقتصاد ایران در میدان فردوسی، به مناسبت تاسیساش اعلام کرده بود که دفترداری، حسابداری، منشیگری و تایپ فارسی لاتین را رایگان درس میدهد. این اطلاعیه بهانهای شد که من به آنجا بروم و این دورهها را ببینم. کلاس هفتم هشتم را خوانده بودم و در خانه هم خوب کار میکردم. زنبیل را به دستم میگرفتم و تا مسافت خیلی دوری میرفتم تا کالاهای مصرفی روزانه خانواده را، ارزانتر تهیه کنم. یکی از این سالها، زمستان سختی داشتیم. من ده یازده سالم بود. در خانه نفت نداشتیم و من می رفتم دنبال نفت.
نزدیک خانه ما یک نمایندگی ایران ناسیونال وجود داشت که در آن مشغول به کار شدم. سال 49 بود. یادم هست روز اول مهر بغض کرده بودم وقتی میدیدم بچهها به مدرسه میروند و من باید سرکار بروم. نزدیک به دو ماه در آنجا کار کردم.
از آنجا که بیرون آمدم فقط یک روز بیکار بودم. زنگ زدم به جایی وگفتم آیا شما «کاردِکس من» میخواهید؟ "کاردکس من" کسی بود که موجودیهای لوازم یدکی را در برگههایی وارد و خروجیها را خارج میکرد. سه چهار سال هم در جای جدید کار کردم و همزمان با آن درس هم میخواندم. مطالعه را خیلی دوست داشتم. شرایط مالی خانواده هم زیاد خوب نبود بنابر این از جاهایی که کتاب و مجله کهنه داشتند، با قیمت کمتر مجله تهیه میکردم.
ماجرای اختراع سوسک کش
من اصولا زن بی نظمی نبودم که زندگیام را کثیف اداره کنم اما ساختمان ما یک ساختمان قدیمی در حوالی نارمک بود که سوسک زیادی داشت. این ساختمان همجوار یک حمام عمومی و رودخانه بود و سوسکها آن را گرفته بودند. مانده بودیم چکار کنیم که این سوسکها از بین بروند. اعضای خانواده با هم فکر میکردیم و با همسایهها بررسی میکردیم، اما نمیشد. کتابها را بررسی میکردیم و از سوسک کشهای مختلف استفاده میکردیم اما مشکل حل نمیشد.
موفقیتم، پاداش خداوند به ذات من است
به نظرم عوامل خبلی زیادی در موفقیت آدمها تاثیر میگذارد. این نیست که بگوییم، اگر یک نفر خلاق و مبتکر باشد، حتما موفق میشود. خلاقیت هم مسئله خیلی مهمی است اما تنها عامل نیست و عوامل مهمی در این مسئله دخیل هستند. یکی از این عوامل روانی و انسانی آن است که آدمها خالص باشند. وقتی آدمها روح خود را درگیر دروغ، سخن چینی، خیانت، بدجنسی، بدذاتی، غیبت و ... نکنند و درونشان خالص باشد، خداوند به آنها پاداشهایی میدهد و آنها را به راههای خوبی راهنمایی میکند.
فرمولم را اتفاقی و با آزمون و خطا پیدا کردم
اول دنبال مادهای بودم که سوسکهای خانهی خودمان از بین برود. از هرچه که استفاده میکردیم، سوسکها از بین نمیرفتند. ساکنان ساختمان ما از لحاظ مالی قوی نبودند با این حال حاضر شدیم کل ساختمان را یکی دوبار سم پاشی کنیم. ساختمان یکی دو روز بوی گند سم میداد ولی بعد از این یکی دو روز، باز سر وکله سوسکها پیدا میشد. توی ذهنم بود که باید کاری انجام دهم و به صورت اتفاقی و با آزمون و خطا به ترکیبی رسیدم که سوسکها را نابود میکرد. بهتر است بگویم ترکیب من سوسکها را امحا میکرد.
تقاضا زیاد شد، دیدم باید سفارش بگیرم و تولید کنم
وقتی آن ماده را درست کردم و دیدم سوسکهای خانهام از بین رفت، نگفتم این خمیر مال خودم باشد. مدام این خمیر را میساختم و به در و همسایه میدادم. به شاگردان کلاس صبحگاهی و معلمهای مدرسهای که کار میکردم هم دادم. هر کس میگفت خانهام سوسک دارد، میگفتم من یک ماده درست کردم که سوسکها را از بین میبرد. یک شب در خانهمان صحبت شد، پدر بچهها گفت میتوانید با بچههای تیم کوهنوردی جمع شوید و این را در قوطی بریزید و بفروشید اما من همینطور درست میکردم و به متقاضیان میدادم. تا اینکه تقاضا آنقدر زیاد شد که من به این نتیجه رسیدم که باید سفارش بگیرم و تولید کنم.
دربه در به دنبال ثبت اختراع
وقتی دیدم باید سفارش بگیرم و تولید کنم، پیش یکی از اقوامم رفتم و ماجرا را گفتم. میدانستم باید از چیزی که وجود ندارد محفاظت کنم، به همین خاطر پیش ایشان رفتم. ایشان گفت اگر چنین چیزی باشد تو باید این اختراعت را ثبت کنی. بلافاصله به همراه ایشان، پیاده از خیابان حافظ به خیابان پارک شهر رفتیم که آن موقع اداره مالکیتهای صنعتی در آنجا قرار داشت.
حدود سال 76 و77 بود. او یک برگه گرفت و گفت تو باید فرمولاسیون اختراع خودت را در این برگه بنویسی، منتها باید طوری بنویسی که کسی چیزی نفهمد. خلاصه آنکه راه افتادم به دنبال تاییدیه گرفتن از مراجع قانونی. سرغ اداره کل نظارت بر مواد آشامیدنی و بهداشتی را گرفتم اما آنجا کسی به حرفم گوش نمیداد. یک نیروی غیبی به من گفت چرا به سراغ سازمان پژوهشها نمیروی. آنهایی که روحشان درگیر بدیها و پلیدیهاست، این نیروهای غیبی را باور ندارند اما من باور دارم.
به سازمان پژوهشها رفتم. آنها این ماده را به پژوهشکده صنعت نفت دادند و یکی دو سال طول کشید تا توانستم تاییدیه گرفتم، گواهی نوآوری از سازمان پژوهشهای علمی و صنعتی و گواهی غیر سمی بودن را. من موفق شده بودم این خمیر را ثبت اختراع کنم.
از همان اول گفتم امحا
مربیگری و معلمی میکردم، خمیر سوسککش را هم میساختم و میفروختم. هر قوطی ششصد تومان. از همان اول اسمش را امحا ثبت کرده بودم چون یک بار استفاده از این خمیر باعث میشود که سوسک محو شود و حتی جنازهاش هم توی محیط نیافتد. این از مزیتهای آن است چون از جنازه سوسک پروتئین مضری آزاد میشود. سوسکها وقتی خمیر ما را میخورند یک حالت تشنگی به آنها دست میدهد و میروند توی راهآبها از بین میروند.
تولید در لگن رویین
در خانه یک لگن داشتم که جنس آن از روی بود و توی آن لباس هشت نفر را میشستم و با همهی این کارها و مسئولیتها که داشتم در همین لگن خمیر امحا درست میکردم و توی تیوپهای آکواریم میریختم و با دمباریک ته آن را میبستم و توی پلاستیکهای که از پلههای نوروزخان میخریدم، میریختم. بروشورهایی هم درست میکردیم و کنار این خمیرها میگذاشتیم. البته آن موقع دیگر در خانواده هم به من کمک میشد و آنها هم در پیشرفت ما تاثیر داشتند. من نمیخواهم بیانصاف باشم و بگویم همه کارها را خودم میکردم. همه به من کمک میکردند اما آن جایزه به من داده شده بود.
وام گرفتم
آن موقع سازمان پژوهشها به کسانی که این گواهینامه را میگرفتند وام میداد. صندوق توسعه تکنولوژی به مخترعین، مبتکرین و مکتشفین وام میداد و من هم این وام را گرفتم. البته وامی که برای من بیستویک میلیون تصویب شده بود، شد چهار میلیون. یک وام دیگر گرفتم با عنوان« طرح اعطای کمکهای فنی و تکنولوژی» از وزارت صنایع که همیشه دعایشان میکنم. بدون بهره و بدون هیچ اذیت و آزاری این وام را به من دادند و من با قسط اول این وام توانستم در فیروزکوه سوله بخرم و کارم را گسترش بدهم.
پنجاه پنجاه شریک
علیرغم آنکه به من توصیه شده بود که شرکت نزنم، شرکت زدم و پدر بچههایم را هم پنجاه پنجاه شریک کردم اما بعدا مشکلاتی به وجود آمد که بماند. نزدیک بود دوباره صفر شوم اما خدایی که جایزه را به من داده بود، دوباره به من کمک کرد. دوباره از پستوی دفترم شروع کردم و البته این دفعه پول داشتم. رفتم یک همزن خمیر نانوایی خریدم و آنجا شروع به کار کردم.
ما توانسته بودیم سوسکهای همه جا را ریشهکن کنیم. دیده بودند کمکم داریم سوسک زندانها، ادارهها، ادارههای دولتی، بهزیستیها که نمیتوانستند معلولان را تکان بدهند و همینطور زندانها را ریشهکن میکنیم، بنابراین گفتند باید مجوز بگیرید و مجوز را به کسی میدادند که اسم فرمول به نام او بود، یعنی شکوه السادات. در آذر سال 81 یک شرکت تازه به نام «توره شیمی پارس» را تاسیس کردم و دوباره بلند شدم.
الان حدود پنجاه نفر پرسنل دارم. اول در ناحیه صنعتی حاجیآباد بودم و بعد در شهرک صنعتی ایوانکی یک کارخانه را خریدم و الان آنجا کار میکنم. کارخانه خوبی است. همه چیز را هم خوب و مکانیزه کردم.
بالاخره به دانشگاه هم رفتم
بالاخره به آرزویم که درس خواندن بود، رسیدم. در رشته اقتصاد صنعتی درس خواندم و با معدل هفده و نیم قبول شدم. الان پیگیر هستم که در کارشناسی ارشد درس بخوانم. پارسال شرکت کردم، وقت نکرده بودم درس بخوانم، در چهار درس منفی زده بودم. امسال فقط در درس آمار منفی زدم. اما بالاخره قبول میشوم.
دنبال یک برند جدید هستم
از سال 87 دنبال یک کار محصولات غذایی هستم. در شهرک صنعتی عباسآباد، کارخانه خریدم و در شرکت "ریحان لیمو" میخواهیم سالادهای آماده تولید کنیم. اسم برندش را هم ثبت کردم. دستگاههایی را از ایتالیا وارد کردم و به امید خدا همین روزها کارخانهاش راه میافتد.
حسب لطف بیکران خداوند، به ما واژه قشنگ کارآفرین اطلاق میشود. از سال 78 و 79 که بحث کارآفرینی مطرح شد، از طرف دانشگاه امیرکبیر دعوت شدم و به همراه دکتر احمدپور دالیانی عضو هیات موسس و هیات مدیره خانه کارآفرینان ایران هستم. خانه کارآفرینان ایران سایت خیلی فعالی دارد. از دانشگاهها و مدارس فنی و حرفهای و مدارس کارآفرینی شهرداری از ما دعوت میشود تا برای همه و به خصوص بانوان صحبت کنیم.
من عضو انجمن ملی زنان کارآفرین و عضو انجمن زنان مدیر کارآفرین هم هستم. ما در جشنواره کارآفرینی شیخبهایی در سال 84 کارآفرین برتر و در جشنواره کارآفرینی وزارت کار و امور اجتماعی هم کارآفرین برتر استانی شدیم. در جشنواره ملی نوآوری و شکوفایی منتخب بودیم و کارآفرین منتخب همایش زنان صاحب صنعت و حِرَف و منتخب چند همایش دیگر.
امیدواریم با کار جدیدمان هم یک تحول تازه را در صنعت غذا به وجود بیاوریم.
|