مارها قورباغه ها را مي خوردند و قورباغه ها غمگين بودند .
قورباغه ها به لك لك ها شكايت كردند .
لك لك ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند!
لك لك ها گرسنه ماندند و شروع كردند به خوردن قورباغه ها !!
قورباغه ها دچار اختلاف ديدگاه شدند !
عده اي از آنها با لك لك ها كنار آمدند و عده اي ديگر خواهان باز گشت مارها شدند .
مارها باز گشتند و همپاي لك لك ها شروع به خوردن قورباغه ها كردند .
حالا ديگر قورباغه ها متقاعد شده بودند كه براي خورده شدن به دنيا مي آيند !!
تنها يك مشكل براي آنها حل نشده باقي مانده بود:
اينكه نمي دانستند توسط دوستانشان خورده مي شوند يا دشمنانشان!
|